آتش دل

یادداشتهای درونی

آتش دل

یادداشتهای درونی

روز وصل

روز وصل دوستداران یاد باد  

یاد باد آن روزگاران یاد باد

علم سماوات

تو که ناخوانده ای علم سمــاوات                         تـــو که نابرده ای ره در خـرابات

تو که ســـود و زیان خود ندانـی                         بیــاران کی رسی هیهات هـیهات

لیلی تنها شده

دلم برای لیلی تنگ شده است

سراغش را از باد گرفتم

و ازستاره ای که مجنون برایش ، دستچین کرده بود

گندمزار مرا بیادش می اندازد

خوشه خوشه ناز

ساقه ساقه نیاز

خرمن خرمن سوز و گداز

کسی از دل لیلی خبر دارد ؟

لیلی در دلش کز کرده

مجنون اما دنبال بچه آهویی است

که چشمانی لیلی وار دارد

لیلی چه تنهاست

وثانیه ها در او تکرار میشوند

 عاشقی را حسرت می کشد

صحرا می گوید :

لیلی ، همیشه معشوق بوده است

اما روزی دلش چیز دیگری زمزمه کرد

لیلی عاشق شده

و این خلاف سنت خوبرویان است

لیلی تنها شده

و این حاصل سنت شکنی است .

دلق ازرق فام




برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام راهر ساعت از نو قبله​ای با بت پرستی می​رودمی با جوانان خوردنم باری تمنا می​کنداز مایه بیچارگی قطمیر مردم می​شودزین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می​کشدغافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلیجایی که سرو بوستان با پای چوبین می​چمددلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دلدنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمشباران اشکم می​رود وز ابرم آتش می​جهدسعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می​رودبر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام راتوحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام راتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام راماخولیای مهتری سگ می​کند بلعام راکز بوستان باد سحر خوش می​دهد پیغام راباشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام راما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام رانی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام راجایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام رابا پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام راصوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را