آتش دل

یادداشتهای درونی

آتش دل

یادداشتهای درونی

آه باران

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران
یا نه دریایی‌ست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب‌های وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند، روشنی‌ها محو
در تاریکی دلتنگ، همچنان‌که نام‌ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدی‌ها که ما عمری‌ست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟

تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران

 

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران

آیینه‌ی نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت، صبح ستاره‌باران

بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی‌شماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران *

بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه‌ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران